- ژان دوجاردین: "چیزهای انفرادی همیشه با من صحبت کرده اند" -
او این را با لبخند به عقب میگوید ، ژان دوژاردین خود را بازیگری میداند که "دوست دارد خودش را لرزاند". درک کنید ، یک کمدین که وضعیت سوپراستار او ، با یا بدون قاعده ، طعم بازی را تغییر نداده است. برای ماندن در آزادی ، شخصی که از یک شخصیت موج سوار (بریس دو نیس) به اسکار بهترین بازیگر (The Artist) اسکار رفت با سینماهای دیگر آزمایش کرد: وسواس و بازگشت به حیوان در Le Daim توسط کوئنتین دوپیو (در افتتاحیه دوازدهم دوازدهم ، در سینما در 19 ژوئن ارائه شد) ، ماجرای دریفوس که توسط رومن پولانسکی (J'accuse) دیده شد ، قبل از بازگشت - بالاخره - به عامل محبوب OSS 117. بین هر نمره ، وسوسه گرفتن کوچه عقب برای تعلق دوباره. توسط آرتور سرف ، ژان ویک چاپوس و رافائل کلیرفوند.
به نظر میرسد که کلمه "عمل" شما را ناراحت میکند؟
نه ، اما آن چیز عجیب و غریب را پیدا میکنم ... این نوید واژه "عمل" است که میتواند من را دچار تنش کند. عجیب ، شما هرگز واقعاً نمیخواهید این کار را انجام دهید. ما میخواهیم احساس کنیم ، میخواهیم در یک فیلم حضور داشته باشیم ، اما لزوماً این کار را مانند یک کار انجام نمیدهیم. عملکرد در مقابل سی و پنج نفری که شما را تماشا میکنند طبیعی نیست. بنابراین ، همه مراسم کوچک تجارت ، "عمل! موتور "یا" درخواست شد! "، هنوز هم سوال است. قول بزرگی ، اما نمیدانم اگر عملی شود ، نمیدانم که این کار شدید خواهد بود. بگذار با سرعت خودم بروم. آزادی واقعی ، شما آن را به ویژه در شکافی که بین دو نقش وجود دارد ، در لوکس داشتن گزینهای برای ادامه یا توقف ، مییابید.
بدون اینکه خط داستانی پشت آن را فاش کنیم ، میتوان گفت که Le Daim وسواسی را که یک مرد میتواند برای کت داشته باشد ، بیان میکند.
این داستان وسواس بسیار درست است: گاهی اوقات ما یک کت یا کت میاندازیم ، آن را میفروشیم ، اما یک کت ، آن را نگه میداریم. من از شما چیزی نمیدانم اما کتهای من همه آنها را دارند. چرمهای شما ، آنها را نمیفروشید ، آنها را نمیبخشید. شما آنها را دوست دارید ، حتی میتوانید با آنها بحث کنید. با کوئنتین ، ما در این شیرینی فروشی (Le Murat ، Porte Auteuil ، شانزدهم پاریس) ملاقات کردیم و پنج دقیقه طول کشید. او فقط به من گفت ، "پس تو برو ، این داستان یک پسر خواهد بود که همه چیز را برای کت بالا میاندازد. کوئنتین ، او جذاب است ، او یک چشم انداز دارد. علاوه بر این ، او این وسواس را دارد که هرگز حرفهای نشود. او میتواند با کار خود بسیار وحشیانه رفتار کند و همه چیز را به پرواز در بیاورد. خوب است ، نادر است ... من هم میخواهم خودم را تکان بدهم (sic).
کوئنتین دوپیو ، او دیدگاهی دارد و این وسواس را دارد که هرگز حرفهای نشود. "
آیا تجربه یک فیلم با کوئنتین دوپیو برای یک بازیگر خاص است؟
در حال حاضر ، این یک کوتوله با دوربین نیست. و مثل ویرایشگر میدود. همانطور که پیشرفت میکند ، او از قبل میداند که چه چیزی را به عنوان خودآموزی منتقل میکند ، چگونه این کار را خرد میکند ... شما میبینید که او با دوربین کوچک سونی خود در حال گردش است و اغلب ، سه نفر در یک اتاق هستیم: ، مهندس صدا و من. او همه را از صحنه بیرون میکند ، اما باحال ، به علاوه: "لطفا از شر مهر بی بی خلاص شوید! "تیراندازی با او مانند نوعی کارگاه تحقیقاتی به نظر میرسد که هرگز احساس بازی در آن ندارید. بسیاری از صحنهها در یک برداشت انجام میشود. بدون بداهه ، همه چیز در بالادست بسیار نوشته شده است. اگر احساس کند بیش از حد بازی میکنید میتواند یک صحنه را بعد از پنج ثانیه قطع کند. (او تقلید میکند) «نه! متوقف شد این TF1 مورد شماست! "با او استخوان بگیرید ، تمام آتش خاموش است. من میخواستم روی دفتر ثبت روانپزشکی کار کنم ، اما بدون اینکه زیاده روی کنم. آدمهای تنها همیشه با من صحبت کرده اند. به روزهای One Guy، One Girl برگردم و دوست داشتم به تنهایی بازی کنم. شما به ظاهر چیزهای معمولی بازی میکنید ، اما مانند یک حیوان. شما دوباره میمون میشوید.
من قبلاً وقتی در فیلم گوستاو کرورن و بنوئت دلپین بازی میکردم ، احساس خوبی دارم ، در حال ساختن یک شخصیت با وسواس موفقیت بودید. آیا این یک ثبت است که سازندگان فیلم شما را به خوبی تصور میکنند؟
قطعاً یک پسر عموی در روانپزشکی وجود دارد ، اما شخصیت I Feel Good به عنوان وسیلهای برای گفتمان دلپین و کرور در مورد جامعه عمل میکند. من خودم را وسواس هم میدانم. اغلب از طریق ذخیره سازی انجام میشود. هنگامیکه همه چیز با من کنار گذاشته شد ، من آن را به عنوان یک صرفه جو در زمان میدانم. انگار نظم من مرتب است. با همسرم میتوانیم عصرها را بسیار مرتب کنیم. وسواس ، قبل از این ، او میتواند از طریق چیزهای دردناک تر مانند تمایل به صدمه زدن به خود بسیار بد یا اغلب احساس گناه ... من خیلی راحت در این ثبت نام. همچنین وقتی شروع به بازسازی صحنهای از یک فیلم میکنم که چندین بار در تختخوابم بازی میکنم ، به نظر میرسد. مغز بارها و بارها گفتگوها را ادامه میدهد و وقتی زمان نوبت میرسد ، معنی خود را از دست میدهید. گاهی اوقات دردناک است که بخواهید اینقدر به خود آسیب برسانید.
کوئنتین دوپیو گفت که شما درک کرده اید
rrière Le Daim اشارهای به آلن کورنو به Série noire. آیا بازیگری مانند پاتریک دوآره در رابطه با نابودی خود میتواند شما را مجذوب خود کند؟
پاتریک Dewaere ، فوق العاده است ، اما لعنتی به ما میدهد ... همه ما ، کم و بیش ، به مواردی از این دست گرایش داریم. در سینما ، کسانی هستند که میتوانند جهش خود نابودی را انجام دهند ، همانطور که او انجام داد ، و به طور کلی آنها میپرند ، ما دیگر هرگز آنها را نمیبینیم ... من ترجیح میدهم این مشکل را حل کنم. من که یک مرد جنون هستم ، دوست دارم کنترل دولتهای خود را داشته باشم. این بدان معنا نیست که من هرگز رها نمیشوم ، اما این کار را با تسلط انجام میدهم. این جهش به خلأ بازیگرانی مانند خواکین ققنوس یا دانیل دی لوئیس ، این خودکشی در سینما ، من را مجذوب خود میکند ، بله ، اما من به همه چیز حسادت نمیکنم. میتوانید شخصیت فرانک پوپارد در Série noire یا رابرت دنیرو را در راننده تاکسی تماشا کنید و مورد تحسین قرار بگیرید. با این حال ، شما باید بدانید که چگونه با کمترین تمسخر مقداری فاصله بگذارید. تمسخر ، شما آن را با خود نگه دارید ، مانند یک باند هنگامیکه میخواهید رگهای خود را برید. سرم را نمیتراشم مثل اینکه برای یک نقش دهها پوند کم نکنم. ما باید با این جذابیت عملکرد فیزیکی متوقف شویم: ما آمریکایی نیستیم و هرگز نخواهیم بود. و سپس ، عادی بودن میتواند به همان اندازه ترسناک باشد.
"پاتریک Dewaere ، آن زیبا است ، اما واقعا لعنتی است. "
آیا زمان حضور شما در سینمای آمریکا باعث شد که به این نوع رویکرد فکر کنید؟
من نمیخواهم به نظر برسد که من در حال کلی گویی هستم ، اما آمریکاییها ، این ایدهای است که به حد حرفهای تبدیل شده است. آنها موافق هستند ، اما در درجه اول. در کار کار اضافی است ، اما صنعتی که حول سینما میچرخد میتواند خیلی سریع مثل یک چیز پلاستیکی به نظر برسد: فروش ، چیزهای اجباری ... در زمان تبلیغ فیلم The Artist برای من اتفاق افتاد. شما با افسران مطبوعات آمریکایی خود قدم میگذارید ، از کنار شخصی عبور میکنید و در آنجا ، آرنج شما به شدت نیشگون میگیرد: "مواظب باش ، ژان ، او روزنامه نگار مهمیاست! بنابراین شما باید سریع واکنش نشان دهید ، و لبخند پلاستیکی بزنید: "اوه! خیلی خوشحالم که شما را ملاقات کردم ... "و سپس همچنین زمانی که افسران مطبوعات به سمت شما تکان میخورند تا شما را صدا کنند:" ژان! بیا اینجا! این حرکت مرا دیوانه کرد. این بدان معناست که: شما فقط یک گزینه دارید و آن گزینهای است که من شما را مجبور میکنم. بنابراین شما باید توازن قوا را طی کنید تا گله نخورید. کاملاً دردناک است ، اما من به پروتکل پایبند بودم. خوب ، تا وقتی که حوصله ام سر رفته بود ، و فهمیدم که هرگز دانشجوی کاملاً خوبی در آمریکا نخواهم بود. من سطح آن را ندارم.
این تصور غلط وجود دارد که بازیگران آمریکایی سخت تر از بازیگران فرانسوی هستند. آیا آن را معتبر میدانید؟
نه ، این یک کلیشه است. تصویر بازیگر آمریکایی که هرگز دست از کار نمیکشد به این دلیل است که بچهها از برج عاج خود پایین نمیآیند. اصولاً ما در مورد زندگی آنها به غیر از کار چیز زیادی نمیدانیم. ما ، به عنوان مردم فرانسه ، بلافاصله پیوند بیشتری داریم ، ما در غذاخوری شراب میآوریم. با یک بازیگر فرانسوی طولی نمیکشد که داستان زندگی اش را برای شما تعریف میکند. در عرض دو ساعت ، میدانید که مادرش مشکلی دارد ، یا اینکه او شب را خیلی دیر وقت مهمانی میکرد ... و اتفاقاً خوشبختانه. مثل شاخههای برتراند بلیر است: ساعت 5 بعد از ظهر ، برای خوردن پاته میایستیم. از نظر او سلامتی یک فیلم از جو مجموعه فیلم ناشی میشود. برای مثال ، در Le Bruit des glaçons ، وقتی میخواست آلبرت دوپونتل را دوباره به جای او بگذارد ، گفت: "دوپونتل ، ساكت باش ، من اسكار دارم!" "
اما وقتی از این سنت فیلمبرداری به سبک فرانسوی برمیآیید ، آیا پیدا کردن خود در یک مجموعه آمریکایی که توسط افرادی احاطه شده است که همانطور که گفتید ، سینما را به ارزش واقعی خود میگیرند ، گیج کننده است؟
من همیشه بسیار آماده هستم. دقیقاً مثل آمریکاییها. برای من بسیار مناسب است که احساسی را بداهه پردازی کنم. بنابراین وقتی کسی به من میگوید ، "هی ، این بازی تو واقعاً روان است" ، فکر میکنم ، "بله ، روان است و اشکالی ندارد زیرا من احمقانه را با فیلمنامه لعنتی کرده بودم. "من آنقدر دانشجوی بدی بودم که الان مثل خوک کار میکنم. برای فیلم پولانسکی (متهم میکنم ، در مورد ماجرای دریفوس ، یادداشت) ، در عرض دو ماه خودم را قفل کردم تا فیلمنامه را بیاد بیاورم. OSS ، همان بود: اگر از بین نرفته بود ، مطمئن بود که از زمین کاشت. بداهه گویی ، به خصوص در یک کمدی ، مشکوک است. این یک ریتم ، کمدی بسیار خاص است. من همیشه فکر میکنم بیشترین اتفاقات در فضای قبل یا بعد از شیر است. از آنجا بیشتر از اینکه روی خود دریچه باشد بیشتر روی واکنش یا پیش بینی کار میکنم. یک چیز موسیقی در آنجا وجود دارد.
کمپین قبل از مراسم ، سپس اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای هنرمند ، چه چیزی باقی مانده است؟
تصاویر ناسازگار یادم میآید یک چادر سیاه کوچک پشت تئاتر
کداک ، جایی که مراسم در آن برگزار میشود. در این چادر سیگار کشیدن مجاز است. درونش فقط من و برد پیت هستیم. باید بدانید که در سینمای ایالات متحده ، سیگار کشیدن چندان مورد پسند نیست. اما سلام ، من مثل این هستم: "هنوز هم عالی است ، من وقت دارم که یک سیگار با برد پیت صحبت میکنم. برای نزدیک شدن به او ، من شروع به صحبت کردن با او در مورد نصب او در فرانسه میکنم. در آن زمان ، او تازه کلبه خود را در Var (در Miraval ، یادداشت) خریداری کرده بود. من به او گفتم: "خوب حال تو پروونس چطور است؟ خوب؟ "و او ، به فرانسه با لهجه بزرگ:" فرانسه ، خوب ، بله ، اما ... اوه ... من به دوستان نیاز دارم ... "برد پیت که به شما میگوید" من به دوستان نیاز دارم "به تنهایی در یک چادر سیاه ، و شما فکر میکنید: "به هر حال تنهایی این بچهها ..." این تقریباً باعث میشود شما بخواهید پاسخ دهید: "اما برد ، من ، من میخواهم دوست تو باشم. پس از آن ، من عمدتا اتاق هتل خود را ، روز بعد از مراسم ، ساعت 8 صبح به یاد میآورم. تمام شب ، مصاحبه کردم. بنابراین وقتی به اتاقم برمیگردم ، در توالت حبس میشوم ، به تندیس نگاه میکنم و میخندم. مثل یک دیوانه! بسیاری از بازیگران این آرزو را داشته اند و من خودم را با اسکار در دست مییابم ، وقتی چیزی غیر از Graal است. این اسکار بزرگترین کنایه از زندگی من است.
"برد پیت که میگوید ،" من به دوستان نیاز دارم "به تنهایی در یک چادر کوچک ، شما فکر میکنید ،" هر چند تنهایی این بچهها ... "
شما اغلب میگویید که یک کمدین عریض و طنز ویتوریو گاسمن یا پیتر سلرز هستید. چگونه بازیگر خوب شات گستردهای میشوید؟
در ابتدا ، ما میپذیریم زیرا لزوما بازیگر خوبی در برنامه ریزی دقیق نیستیم. برای من ، بیشتر راحت بودن در شوت از راه دور ، جبران کردن با حرکات است. چیزهای زیادی باعث خندیدن در بدن میشود که در خود احساس میکنم. مطالب پیتر سلرز. چرا دستها روی زانو خنده دارتر از این شکل هستند (او تقلید میکند)؟ در فیلمهای بلیک ادواردز ، او بسیار استفاده میکند. علاوه بر این ، میتوانید با محیط اطراف بسیار سرگرم شوید. وارد میشویم ، بیرون میرویم ... شاخههایی وجود دارد که من دقیقاً به عکسها علاقه مند هستم و به خودم میگویم ، مثلاً: "اگر نیمه بازگردم ممکن است خنده دارتر باشد. »میشل (هازاناویسیوس) فوراً این را فهمید بنابراین کلیدهای خانه را در عکسهای وسیع برایم گذاشت.
کمدی محبوب فرانسوی بسیار در گروهها ساخته شده است - Le Splendid، les Nuls، les Inconnus، les Nous Ç Nous. آیا میگویید این روحیه باندی هنوز در شوخ طبعی فرانسوی وجود دارد یا ما حرکت کرده ایم؟
گاهی اوقات ، نوجوانانی را ملاقات میکنم که از من میپرسند: "چگونه میتوانم موفق شوم؟ "من اغلب به آنها پاسخ میدهم:" گوش کن ، نمیدانم ، هیچ روشی وجود ندارد. آیا شما این کار را دوست دارید؟ چگونه میخواهید آن را انجام دهید؟ اما بعد به آنها میگویم: "اگر این مسئله به خودی خود نتیجه نداد ، حتماً ضرب کنید." شریک زندگی شما خودتان را در دو ، سه ، پنج قرار دهید ... "آنچه ما با Us Ç Us انجام دادیم ، کاری که Splendid در یک زمان انجام داد. در حالی که این شاید بیشتر فردگرایانه باشد. میگفتیم: «موفقیت ده سال طول میکشد. حالا گاهی اوقات ده روز طول میکشد. در اتاق خود ، همه توسط خود شما ، میتوانید کاری انجام دهید. اما ممکن است شبکهها این امکان همکاری را برای موفقیت نیز از بین ببرند. این بد است؟ خوب ؟ این حتی سوال نیست ، اینطور است. درست مثل این است که به پسرتان بگویید: ”با آن تلفن همراه توقف کن! مثل این است ، آن را به یک پسوند تبدیل شده است. خفه شو ! پیر ، پیر ، پیر که هستی!
در مصاحبههای خود ، گاهی اوقات در مورد مد کمدیهای اینستاگرام در سینمای فرانسه صحبت میکنید. چگونه آنها را تعریف میکنید؟
کمدی اینستاگرام دوربینی است که روی شما کار میکند. این است ، "زندگی من را به من نشان دهید. مشکلات همسایگی ، هم اتاقیها ، برادران ، خانواده ام را به من نشان دهید ... "میتوانید بگویید خانه سینمای نویسنده بود ، اما اکنون کمدیها اینگونه هستند. آنها فقط بر اساس فرمولها ساخته شده اند: بدیهی است که فرمولهای همسایگی ، quinqua ، quadra. این چیزی است که م worksثر است. قلب مردان ... همین! "از خودم بگو. "من از بسیاری از موارد مانند این امتناع ورزیدم ، این کار را بیش از حد انجام دادم ، 4000 بار آن را انجام دادم.
Les Petits Mouchoirs نیز کمیشبیه به آن است.
بله ، اما در Les Petits Mouchoirs ، من فقط آن را رد میکنم ،هان. کامیون میگیرم و تمام. اما صادقانه بگویم ، من این کار را برای 4000 اسکیت در یک پسر ، یک دختر انجام دادم. پسر در آشپزخانه ، پسر در حمام ... بنابراین در یک لحظه ، من اصلاً چنین چیزی را نمیخواستم. مشکلات این زن و شوهر ، سگها ، مادر شوهر ، من سیر شده ام. تعجب میکنید که میخواستم فیلمهایی شبیه فیلم بسازم. وقتی اولین OSS را میخوانم ، مثل بچهها میشوم: «آه لعنتی! من در جیمز باند هستم ، در چیزی هستم که ندیده ام! وقتی 99 فرانک میگیرم ، در یک جهان هستم. در کوئنتین دوپیو ، من در یک فیلم سینمایی هستم.
چرا در لو گراند بین بازی نکردید؟ به نظر واضح میرسید.
همزمان ژیل (للو) را درک میکنم
چه) او نیازی به تکرار Les Petits Mouchoirs ندارد. او به بازیگران بسیار متنوعی با افرادی مانند ماتیو آمالریک احتیاج داشت. ما با ژیل بسیار گشت و گذار کردیم ، تقریباً کاملاً واضح بود که من آنجا هستم. اینکه گیوم وجود دارد ، منطقی است. او کارهای زیادی برای ژیل انجام داد ، آنها مدتهاست که یکدیگر را میشناسند.
در بعضی مصاحبهها گفته اید که بیرون رفتن را دوست دارید ، اما نه لزوماً در یک باند ...
ما میدانیم که ژیل نیاز دارد که توسط دوستانش محاصره شود. من ، کمیکمتر ، بنابراین کمیاز مسائل گروه دور شدم. من از عادتها متنفرم ، از عصرهای جمعه ، از گروههای بزرگ متنفرم. آنها میتوانستند به خاطر آن سرزنش کنند. من دوست دارم در زندگی خودم تنها باشم ، در کنار خانواده ام باشم ، با بعضی از دوستان کودکی ام. گذراندن موارد مشابه با دوستان در تجارت لزوماً مورد من نیست. اما گیلو پسری است که مردم را گرد هم میآورد ، یک فدراسیون است ، او یک رهبر بسته است. او این را در خود دارد. او نمیتواند بگوید ، "من باید تنها باشم. این درست نیست. شما در فرهنگ لغت نگاه میکنید: در "رفیق" ، ژیل للوش را میبینید. این یک بیماری است ، این نیاز به محاصره کردن ، متحد شدن است. برای این ، او موجودی است که هرگز نمیتوانیم از آن متنفر باشیم. گیلو ، او از این تصویر "دوست" گیوم کانت یا "دوست" ژان دوژاردین رنج میبرد. برای دیدن عبور گیوم ، من ، چیز ، در مقابل او و مدت زیادی در کلبه "دوست خوب" مانده ام. او کار کندتری دارد اما این معنی ندارد. او نقش ششم ، نقش پنجم ، مدار نقش چهارم را پشت سر گذاشت ... و سال گذشته ، او گرند اسلم را انجام داد.
آیا درست است که در اولین نمایش OSS ، شما فکر میکردید که این یک اجاق گاز خواهد بود؟
در هر صورت ، بسیاری از بچههای مخاطب اصلاً آن را دریافت نکردند. خنده نیست من دیده ام که آنها در سالنهای نمایش به یکدیگر نگاه میکنند و تعجب میکنند که آیا آنها حق خندیدن دارند؟ آنها به خود اجازه میدهند با نگاه خود بخندند: "میروی؟ برای اینکه میخواهم. این سیستم عامل بسیار شیک شده است اما در ابتدا به هیچ وجه نبود. دریچههای سبک: "Fournier چطوره؟" »، نتیجه نداد ، مردم واقعاً از این شوخ طبعی دوری کردند ، آنها درجه یک بودند. یک اتاق بخصوص در لیل وجود دارد که در آن کار نمیکرد. مردم گفتند: "اما این قابل اعتماد نیست! و سپس ما کار احمقانهای انجام دادیم: ما فیلم را ارائه نمیدهیم ، مردم را دعوت نمیکنیم ، کدها ، کلیدها را به آنها نمیدهیم. درعوض ، ما نقاط گامونت را از زمان حضور در صفحه تغییر میدهیم. کمیبیش از حد هنری است. کمیزیاد در اجرا.
آیا دیده اید که امانوئل مکرون ، از طریق برخی اظهارات خود ، گاهی اوقات با شخصیت OSS مقایسه میشود؟
بله ، شگفت آور است ماکرون ، او خصوصاً مرا به یاد شیراک میاندازد. شیراک هرگز سخنران بسیار خوبی نبوده است. داشت کمیپاهایش را فرش میکرد. او خیلی خوب بازی نمیکند. ماکرون ، او هرگز به اندازه ایستاده خوب نیست ، کراواتش شل شد و شروع به تف کرد. علاوه بر این ، اگر من یک توصیه برای او داشتم این بود: "مشکلی پیش آمده ، شما بد بازی میکنید." پشت میز ، همه چیز اشتباه است. ما در حال شکستن پروتکل هستیم ، شما را از پشت میز کار اخراج خواهیم کرد. ما میخواهیم "cravetouze" را از شما دور کنیم ، هنگام راه رفتن با ما صحبت خواهید کرد. او باید با آن طرف "گربه کوچک در یک سبد" متوقف شود ، گریه کند و تمام احساسات را پشت سر بگذارد. نه تنها نمیچسبد ، بلکه هر بار نیز او را مجبور به بازی بیش از حد میکند.
به نظر میرسد میشلهازاناویسیوس میخواست از شما به عنوان یک نامزد سیاسی در کارزار فیلمبرداری کند ، نوعی زندگی نامه شیراک.
این میتوانست من را به برق وصل کند ، اما نه برای اینکه لباس OSS را برهنه. من هم خودم را مجهز کردم ، روی شخصیتم کار کردم ، میخواهم او را پیدا کنم. من ده سال است که از میشل میخواهم که میخواهم این کار را انجام دهم ، همه ما میخواهیم برگردیم. من ، من میخواهم که میشلهازاناویسیوس بخشی از این ماجراجویی باشد. دارم به او پیام میدهم اما نمیتوانم او را مجبور کنم. او دیگر نمیخواهد. حداقل در این سناریو نیست. من هنوز میخواهم فکر میکنم هنوز جا است. نویسنده این پروژه همچنین ژان فرانسواهالین (فیلمنامه نویس دو OSS اول و نویسنده سابق Guignols ، یادداشت سردبیر) است. من چیز را میبینم و همان است بنابراین هیچ چیز برای گه وجود ندارد ، ژان فرانسواهالین ، او یک نابغه است.
شما گفتید که این خیال را در یافتن کارگردانی داشتید که شش فیلم با او بسازید. آیا ممکن بود Hazanavicius باشد؟
نمیدانم ... فکر میکنم او نیاز داشت که چیز دیگری پیدا کند ، شاید او نمیخواهد با من سرگرم شود. من برای دورهای که نمیدانستم نوستالژیک هستم ، دهه 1960 وقتی شما Lautners ، De Brocas را داشتید ، که به دنبال بازیگران خود میگشت ، که برای آنها نوشت ، برای ساخت فیلمهای ماجراجویی ، فیلم جنسیت
این کیمیاگری خاص بین یک کارگردان و بازیگر معیار وی را در گرگ وال استریت بین مارتین اسکورسیزی و لئوناردو مشاهده کردید
دی کاپریو؟
البته. من فقط روی صداها دیدم وقتی او را مجبور کرد صداها را به تنهایی ضبط کند ، او درست کنار او بود. بین اسکورسیزی و دی کاپریو ، چیزی وجود دارد که به نظر میرسد بلوتوث بسیار خوبی است. اسکورسیزی فقط نیتها ، چیزهای کوچک را آویزان میکند و دی کاپریو که یک حیوان بازی است ، بلافاصله تعدیل میشود. ما همیشه کمیبه دنبال آن هستیم. در ژانر کمیتفرقه انگیزتر ، رابطهای که با کوئنتین (دوپیوکس) داشتم ، اینگونه بود. میتوانم برگردم اما من از یافتن کارگردان جوانی که آرزوی سالمیداشته باشد و به هیچ وجه تمایل به حضور در صحنه خود را نداشته باشد ، ناامید نیستم. چون ما غالباً در مورد بازیگران صحبت میکنیم ، اما میتوانم به شما بگویم کارگردانانی هستند که از چهره خود خوششان میآید. پیچیده است. اما بیا ، ما در حال ساخت یک فیلم هستیم ، اگر مجبور شدیم سرگرم شویم ، لذت خواهیم برد ، اما بیایید با هم فیلم بسازیم. به خیال خود فکر نکنید ، قبل از اینکه حتی دو فیلم بسازید ، زندگی خود را در خواب نبینید. این همان چیزی است که گاهی اوقات کمیدردناک است. برخی از افراد میخواهند خیلی سریع پیش بروند زیرا اوضاع هم خیلی سریع پیش میرود ، زیرا شما هم اکنون میتوانید در یک جشنواره ، از اولین فیلم خود جایزه بگیرید. در وسط این چیز برنده ، من فقط به دنبال یک رفیق هستم. رفیقی که استعداد دارد. اما به طرز عجیبی ، وقتی وارد زندگی ام میشوم ، باید خودم باشم. نه به این دلیل که زود خسته میشوم ، بلکه به این دلیل هستم که من نوعی پسری هستم که همیشه ترجیح میدهم وقتی هوا خوب است آنجا را ترک کنم. من همیشه با خودم میگفتم: "موفق باش و خودت را بشکن. و دوباره این کار را تکرار نکنید. "
در یک پسر ، یک دختر ، ریتم نشستن برنامه کوتاه ، آیا آموزنده بود؟
این یک تقویت کننده فوق العاده کمدی بوده است. توالی شات. هر روز دو دقیقه شما بیست دقیقه مفید در روز انجام میدهید. دوربین روشن است ، شما وارد میشوید ، بیرون میروید ، باید بازی کند.
علاوه بر این ، این یکی از اولین برنامههای کوتاه بود که به چشم میخورد. امروز همه سعی میکنند ...
بله ، و این باعث افتخار من است. خوب ، این حتی من نیستم چون یک مفهوم کبک است. این یک ایده عالی است فقط به این اسم "یک پسر ، یک دختر". همه داستانها ، همه فیلمها ، همه کتابهاست. بدون نیاز به بیشتر انتخاب بازیگران مورد من نبود. من باید دو کار در زندگی ام انجام داده باشم از جمله این یکی. عالی. من از Us Ç Us بیرون میآمدم ، کلاه گیس را در میآوردم ، میتوانستم سی ام احمقانه بازی کنم ، یا بهتر بگویم خیالی سیزده ساله. با شکوه و ترسو. چیزهای زیادی برای بازی وجود داشت. به من گفتند ، "این کار را نکن. " چرا ؟ "زیرا قرار است شما را کباب کند." " چرا ؟ "چون تلویزیون است. "اما خوب است. اگر خوب باشد و استعدادی با هم وجود داشته باشد ، میتواند از همه نمازخانهها عبور کند. ما باید همه آن نمازخانههای لعنتی را منفجر کنیم. این شر کشور لعنتی ما است ، لعنتی. من از آن متنفرم ، من ضد دشمنی هستم. یک دزد دریایی میتواند من را بسیار پرخاشگر کند. پسری که موکاسینهای منگوله دار میپوشد میتواند مرا پرخاشگر کند. من میگویم مزخرف اما این فکر را دوست ندارم. من به کار کوچکم نگاه میکنم ، از 7 طلا به اسکار میرسد. چه کسی حق داشت چه کسی اشتباه میکند؟ هیچکس نمیداند. این یک محیط بسیار کوچک است که به طور مداوم در حال اشتباه است.
آیا در ابتدای کار خود احساس کردید که از قالب نیامده اید؟ شما به هنرستان یا Cours Florent نرفتید.
میدانم که من اصلاً بازیگر درج نیستم. اگر فردا سقوط کنم ، فکر میکنم تندتر خواهد بود. داشتن این نوع برچسبهای محبوب اعتبار کمیبه من میدهد. بازیگرانی هستند که میتوانند چهل بولون بسازند ، اما از آنجا که برای زندگی وارد میشوند ، مشکلی پیش نخواهد آمد. در حالی که احساس میکنم نسبت به برخی از بچههایی که در بازیگری کار میکنند ، انتخابهای طلبکارانه تری انجام میدهم. من آن را میدانم اما این اعتبار به من تعلق نمیگیرد. زیرا مردم به سرعت اشاره میکنند که من یک بازیگر محبوب هستم. با کمیمصونیت به نام اسکار. اسکار یک قطب توتم کوچک است که برخی افراد را به فکر وا میدارد: "هرچند مراقب باشید ، او این چیز را دارد ، شاید ما او را به طور کامل نکشیم. ما قصد داریم او را ناک اوت کنیم. من آن را میدانم ، آن را از دور میبینم. ما در زمین بازی میمانیم و در حیاط همیشه یک منتقد یا یک حرفهای در نقش پیاده حضور دارد که به شما میگوید: ”مواظب باش ، من تو را میبینم ، زیاد جلو نرو. "
چه احساسی داری؟
این اتفاق میافتد وقتی شما از یک پسر ، یک دختر بیرون میآیید و یک سرآشپز دکوراسیون وجود دارد که بعد از دیدن بازی شما میگوید: "ببین ، من انتظار چنین چیزی را نداشتم!" خنده دارترین اتفاق این است که دوباره برای من اتفاق میافتد. به من گفتند که در پولانسکی. "باه! میبینی ، من انتظار نداشتم که بتوانی به طور عادی بازی کنی. شما هنوز یک لکه کوچک هستید. دیوانه ترین چیز این است که برای آنها تعارف است. آنها عجلهها را میبینند ، خوشحال هستند. پس از آن ، شما نمیدانید چه چیزی را خاموش میکنید. پیش از این ، روزنامه نگار به من در مورد افزایش ابرو سیستماتیک من گفته بود و به من گفت که انتظار دارد در هر فیلم. او تصویری از من مسدود کرد. در واقع من این را میدانم
e من در پرونده "کمدی" هستم. من خوب میدانم حتی پولانسکی باعث شد که برخی از ابروها را اصلاح کنم. (تقلید پولانسکی) "من میخواهم شما اینجا و آنجا را بردارید ، این کار چیزی سخت تر به شما باز میگرداند." "
آیا دوست دارید با کارگردانانی که دارای شهرتی ظالم مانند Kechiche یا Pialat هستند روبرو شوید؟
بله ، اما من باید چیزی را با خلق و خوی خودم تحمیل کنم و بدانم که چگونه بگویم ، "نه ، دیگر جایی برای خودخواهی ، مزخرفات ، قدرت وجود ندارد. وحشتناک است ، قدرت روی یک بشقاب است. من با این روبه رو نشده ام و به دنبال آن نیستم. بنابراین جنگ قدرت ، گریه ، من میتوانم آنها را رد کنم. رومن پولانسکی داد میزند ، او میتواند سخت گیر باشد ، اما با من اینگونه نیست. همچنین به دلیل اینکه بسیار باهوش است ، میداند که سلامتی فیلمش تا حدی به رابطه انسانی ما با هم بستگی دارد. من درمان ترجیحی گرفتم زیرا این معامله است. من وسیله نقلیهای هستم که تمام روز آنجا خواهد بود ، بنابراین اگر شروع به گیج شدن وسیله نقلیه کند ... و سپس میخواهم بگویم ، "من از آن لذت نمیبرم. میخواهم بگویم میخواهم بروم. من یک شاخه را خراب نمیکنم زیرا خدمهای را سقوط نمیکنم ، من یک صنعت را خراب نمیکنم ، من پول نقد نمیکارم. در یک مجموعه ، من پسر خوبی هستم. من مراقب هستم ، به موقع میرسم ، متن خود را میدانم ، مودب هستم. اما وقتی احساس میکنم در یک مقطع زیاد صحبت میشود ، سو of استفاده از قدرت ، میتوانم یک میکروفن را بردارم و بگویم: "من قطع میکنم ، فردا میبینمت!" سو Abاستفاده از قدرت هرگز خنده دار نیست ، این یک جنایتکار و یک کودک وارونه است. بچه بی سر و صدا ، برای آرام کردنش ، باید سیلی بزنیمش.
این تصور به ما میرسد که موارد زیادی در رویکرد شما به شغل وجود دارد که ناشی از رابطه شما با مدرسه است.
تحقیر مرا جبران کرد. من میخواستم مرد شوم تا کودک بودن را متوقف کنم و از آن عبور کنم. من میخواستم به سرعت به خودم تعلق داشته باشم ، رئیس خودم باشم و بتوانم هر زمان که بخواهم در را بزنم. تا بتوانم بگویم: "خانم این کلاس مرا آزار میدهد ، من میروم ، من سر ترک شما نخواهم بود." خیلی تحقیر شده ام. وقتی میبینم شخصی را تحقیر میکنند ، به من آسیب میرساند. این چیزی است که من مثلاً در ارتش دیدم. از این منظر ، ما در یک جامعه بسیار مخرب زندگی میکنیم. این نیاز به داشتن یک گوسفند وجود دارد. من ، گروهی که به صورت فردی است ، مشکلی برایم ایجاد میکند. از من نخواهید که بیش از یک شلیک کنم. این اتفاق خوبی برای وینستین است. باید برای او اتفاق میافتاد. پولانسکی متفاوت است ، پیچیده است. وقتی موافقت کردم که با او تور کنم ، به من گفتند: "اما تو خودت را از صحنه بین المللی جدا میکنی. کاری ندارم من قاضی نیستم
"من ، گروهی که به تنهایی مشکلی دارم ، از من نخواهید که به چند نفر شلیک کنم."
شما میگویید یک ملاقات جنسی بودید ، اما قبلاً به جرم کوچک نزدیک شده اید؟
من هرگز پیشاهنگی غیرنظامینبودم. من پسر خوبی بودم ، هرگز عصیان ، هرگز مزخرف. من باید 14 ، دو یا سه بار ناک اوت میکردم و هر بار یادداشتی را برای مادرم میگذاشتم: "من برای پیاده روی شبانه رفتم ، از بالکن عبور کردم. تنها زمانی که کمیقدرت پیدا کردم این است که در پایان سال ، از معلم تخته سیاه تقلید کردم. این ترفند نهایی بود.
آیا طنز در واکنش به تحقیر در مدرسه بوجود میآید؟
ما چهار پسر در خانواده بودیم. من به بزرگتر گوش میدهم. او اخبار را کمیتازه برای ما به ارمغان میآورد ، من همچنین از پدرم تغذیه میکنم که یک پسر خوشحال در راگبی است ، او را دیدم که روی میزها آواز میخواند. من در چیزی کاملاً دوست داشتنی و شاد غرق شدم. و من فکر میکنم بچهها پیش زمینههایی برای رونویسی و تقلید داشتم ، حتی اگر در آغاز کار خودم را میدیدم که مشغول طنز است. من حتی در مقالهای با عنوان "چگونه خود را در بزرگسالی تصور میکنید؟" " پاسخ من بسیار دقیق بود: "من در پیرنهها در یک کلبه خانه زندگی خواهم کرد ، 2CV آبی خواهم داشت و کارتونیست خواهم شد. سرانجام ، من به سرعت نقاشی را رها کردم ، زیرا در اطراف من چند پسر با طبیعت واقعی برای ادغام هنرهای زیبا وجود داشتند. من ، بیشتر کاریکاتورهایی به سبک ادیکا بود. کاریکاتور ، آن را دوباره در تقلیدها قرار دادم. این واقعاً یک چیز جوان است که میخواهد جالب به نظر برسد ... در هر صورت ، در وعدههای غذایی خانوادگی ، من در انتهای میز بودم و در پایان غذا ، از آن تقلید کردم. سپس این کار را در کلاس و عصرها با پیشاهنگی انجام میدادم ، سپس در کافه تئاتر وقتی شروع کردم. آیا به آنها وانکر گفته میشود؟ آیا بازیگر نامیده میشود؟ در واقع چه نامیده میشود؟
ما سینوفیلیای شما را به خوبی نمیشناسیم. شما بندرت در مورد آن صحبت میکنید.
من سینفر بزرگ نیستم. در هر صورت من زیاد سینما نمیروم. وقتی تیراندازی نمیکنیم ، در معرض فروش هستیم ، وقتی در فروش نیستیم ، به چیزی میرسیم. بنابراین ما همیشه در سینما هستیم ، دیدن فیلمهای دیگر کمیمن را خسته میکند: شما ساخت و ساز را میبینید و میتوانید تحت تأثیر یک بازی قرار بگیرید. بنابراین خیلی دور نخواهم رفت.
نفت ، فوق العاده جدید است. در هر صورت ، من مکانیکی ایجاد کرده ام که باعث میشود تمام وقت رصد کنم. گاهی اوقات از من میپرسند ، سرگرمیمورد علاقه من چیست؟ من همیشه میگویم ، "در حال دویدن در اطراف شهر ، با موسیقی در گوشهایم. »دویدن همچنان بهترین راه برای کشف افراد یا مکانهای غیرمعمول و نگهداری تصاویر آنها در مغز است. هنگام راه رفتن کار نمیکند. هنگام راه رفتن ، دیده میشوید ، در حالی که وقتی میدوید ، میبینید.
به نظر شما برای مشاهده چه نوع افرادی بیشتر جالب است؟
این بچهها را میبینید که جلوی چراغ قرمز ایستاده اند و بی دلیل شروع به داد زدن میکنند: "اشرار!" فاحشه آنها بسیار شدید ، خشن هستند. اما وقتی به آنها نزدیک میشوید ، آنها تحت فشار پایین میآیند و کمی"آه ، سلام!" به شما میدهند. " این من را مجذوب خود کرده است ... ما میتوانیم آنها را با لوب فرونتال خاص آنها تشخیص دهیم. آنها یک تومور خوش خیم مغزی ایجاد کردند که همه مهارها را از بین برد و به آنها اجازه انجام کارهای کاملاً ناسازگار را داد. متأسفانه ، از آنها مراقبت نمیشود ، حاشیه ساز میشوند. آنها میتوانند خانههای خود را ترک کنند ، تابلویی با عنوان "گرنوبل" را مشاهده کنند و چند روز بعد ، نزدیکان آنها با آنها تماس میگیرند. "اما کجا رفتی؟" "" البته در گرنوبل. "این جنون ، مرا آزار میدهد و مرا مجذوب خود میکند.
هنگام فیلمبرداری اقتباس 99 فرانکی با یان كونن ، مدتی را با فردریگ بیگ بیدر در این باشگاه با هم گذراندید. او میگوید شما دویدن خوبی داشتید اما هیچ وقت مست نبودید ، که بسیار او را تحت تأثیر قرار داد ...
آیا آب در ودکا خودم گذاشتم؟ بله ، من خواسته بودم که با او بیرون بروم تا کمیاو را ببینم. اما در آن زمان من حتی واقعاً بیگ بیدر نبودم که من آن را دنبال میکردم ، این بیگبیدر خیالی کتابش بود ، او یک والمونت اهل میخانه بود. او در کارهایش همیشه درباره خودش خیال پردازی میکند. اما بله ، این بخشی از کارهای آماده سازی تا حدودی شاد است. اما من به نقطه مصرف کک نمیروم تا اثرات آن را ببینم. من کاملا ضد دارو هستم زیرا نیاز به کنترل دارم. مستی جالب است. اما مستی حرامزاده است. دوست بد زیرا پشت سر ، روز بعد ، خستگی ، افسردگی است. اما وقتی او آنجا است ، چه لذت ...
و علاقه به آهن قراضه ، شما را رها نکرده است؟
این ماده شل من است. جوش ضعیف ، من مونتاژ میکنم. پدر من در آنجا کار میکرد بنابراین بوی آن را پیدا میکنم ، مانند حمام گرم ، چیزی که احاطه دارد. و در عین حال ناخواسته است ، سخت است ، تهاجمیاست. چیز جالبی در مورد این موضوع وجود دارد ، این ایده که شما میتوانید هر کاری که میخواهید انجام دهید.
همانطور که نمیبینیم شما برای یک نقش سی پوند از دست میدهید اما میبینیم که شما در حال انجام کاری هستید تا در یک شخصیت جا بیفتید.
حتی بدون تهیه فیلم برای آن موضوع. دانیل دی لوئیس که در یک مرحله از زندگی خود همه چیز را رها کرده و به ایتالیا میرود تا مسدود کند ، من این را عالی میدانم. این روشی است برای فریاد کشیدن در برابر جهان ، "من هنوز متعلق به خودم هستم. "همچنین نمونهای از ژاک برل وجود دارد که اغلب با من کار میکند. او یک خواننده است و برای تهیه دارو در جزایر مارکزاز میرود. با دانستن اینکه چگونه بگویم: "من دیگر نمیخواهم آواز بخوانم ، دیگر نمیخواهم بازی کنم ، اکنون این تصمیم من است که زندگی من کوتاه است" ، برای من که نشان دهنده اشراف مطلق است. روزی که من واقعاً دیگر طعم قمار را ندارم ، دیگر این آتش در من نیست ، این تمایل به تفریح نیست ، من آن را میدانم: من میایستم ، دیگر خودم را نشان نمیدهم ... در پشت ذهنم ، همیشه این خیال کوچک وجود دارد: من خودم را میبرم.
بدن بازیگران آمریکایی چیزی از زمان آنها میگوید. آیا در بدن شما چیزی وجود دارد که به نظر چیزی شبیه آن زمان باشد؟ در روش خود برای بازی وسواسی خارج از مرحله؟
(او سکوت میکند) یک چیز از فردگرایی وجود دارد که شبیه زمان بله است. این مورد قبلاً در بریس نیس وجود داشت. این چیزی است که کاملا در مدار بسته است. روی او ، فقط بر او ، در حماقتش. در OSS نیز همین طور است. و این درست است که من اغلب به این مطالب برمیگردم. در I Feel Good هم همین طور است. من فکر میکنم که این از شبکههای اجتماعی تأیید شده است ، شاید از سال 2000 ، زیرا چیزی وجود داشت که ما را منزوی کرد. یک رابطه خودمحوری وجود دارد. ما به این آرزو افتادیم که به تنهایی پیروز شویم ، و یک شرکت کوچک را به تنهایی راه اندازی کنیم. سپس میل به تنها ماندن در صحنه وجود دارد. "همه برای من". (او سکوت دیگری به جا میگذارد). در واقع بریس کاملاً مدرن بود. او چیزی از تنهایی شدید را پیش بینی کرده بود. (سکوت دیگری.) پس ، خوب ، من یک مجموعه طنز دارم!
آیا وقتی صورت شتر درست میکنید ، کارت مخفی شما برای سبک شدن روحیه است؟
این چیزی است که من میگویم ، "این همه اشکالی ندارد. "من یک متن کوتاه برای بلموندو در سزار نوشته بودم تا بگویم که واقعاً سینما جدی است ، اما اشکالی ندارد. این همان چیزی است که فکر میکنم من این کار را جدی انجام میدهم ، اما به هیچ وجه.
وقتی مقالهای را میبینید که دهان شما را میشکند ، آنجا هستید: "اما اینجا شما فیلم را مرور نمیکنید ، دهان من را میشکنید. وقتی یک قدم به عقب برمیگردید ، به خود میگویید آنچه را که ما پشت سر میگذاریم هنوز کمیپوچ است. اغلب برای من اتفاق میافتد که در ساقههای شبانه چنین چیزی را به خودم میگویم. با خودم گفتم: "این کاملا احمقانه است ، در شب ما واقعاً میخوابیم ، ما آنجا فک نمیکنیم. "و شما بچههای بسیار جدی میبینید:" موتور درخواست کرد! نه لطفا ! خفه شو ! و چه کسی خسته همه مردم در اطراف خواب. به خود میگویید که هنوز خیلی جدی نیست. این یک کار هنری است ، اما لحظهای که این کار را انجام میدهید ، به خود میگویید این کار پوچ است.